شمایل حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله
شمایل پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، را با توجه به تعریفی که از آن حضرت ارائه گردیده است را میتوان در چند بخش جای داد؛
آداب و سنن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ارتباط با
خدا؛ همچون
وضو،
غسل،
عبادت. آداب معاشرت با مردم؛ همانند گفتار،
خنده، شوخی،
معاشرت، استفاده از اشعار و تمثیلها. آداب و سنن فردی؛ مثل چهره،
مهر نبوت، مو،
خضاب،
سرمه کشیدن.
وصّافان در توصیف سیمای
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سخن بسیار گفته و در وصف جمال بیمثال او و سیمای پرفروغ و درخشان او
روایات بسیار نقل کردهاند. به گونهای که اگر نقّاشی بخواهد تصویری متناسب با آراستگی و زیبایی پیکر جسمانی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و کمال هماهنگی و تناسب میان اعضا واندام او ترسیم کند، ترسیمی زیباتر و گویاتر از آنچه که در روایات کسانی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را دیدهاند آمده است، نخواهند یافت.
"شمائل" که مفرد آن با واژههای "شمال" و "شمل" آمده، در معانی مختلفی به کار رفته است.
در
قرآن به معنای سمت چپ، در مقابل سمت راست به کار رفته است
. معانی دیگری که برای آن ذکر شده، شامل خوی و سرشت پسندیده،
طبع، خوی، صورت، چهره، تصویر بزرگان دینی، شکل، شاخه درخت و شاخه نورسته میباشد.
در مجموع استعمال این لغت در معنای شکل و ظاهر افراد کاربرد بیشتری دارد و در اصطلاح نیز به آن بخش از شخصیت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که در رفتار و ظاهر ایشان نمود پیدا کرده و توسط دیگران قابل مشاهده است گفته شده و به شمائل النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معروف میباشد.
اولین کتابهایی که در تاریخنگاری اسلامی توسط
مسلمانان به رشته تحریر درآمد، به علت اهمیت زندگانی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، درباره سیره ایشان بود، شمائل النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بخشی از سیره است که جهت دستیابی به آن میتوان به چند دسته از آثار مراجعه نمود؛
۱- کتابهای تاریخی،
حدیث و غیره، که ضمن ارائه رخدادها یا احادیث، به طور متفرقه به شمائل پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم اشاره نمودهاند، مانند کتاب "
السیرة النبویه"
ابن هشام (م ۲۱۸ ق).
۲- برخی از آثار که بیشتر شامل کتابهای تاریخ عمومی است و در بخش عصر نبوی، زندگانی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به بخشهای گوناگون از جمله سیره، مغازی، دلایل و از جمله شمایل تقسیم نموده و به صورت جداگانه به این بخش پرداختهاند، همچون بخش الشمائل النبویه کتاب "
البدایة و النهایة" از "
ابن کثیر دمشقی" (م ۷۷۴ ق).
۳- آثاری که به طور مستقل به شمائل النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرداختهاند، مثل کتاب "
شمائل النبی ترمذی" (م ۲۷۹ ق).
۴- آثاری که به طور خاص یک یا چند مورد ازمسائل مطرح در بخش شمائل النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مورد بررسی قراردادهاند، همانند
ترکةالنبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
حماد بن زید بغدادی (م ۲۶۷ ق)
و نقش
خواتیم النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و الائمه از
سید جعفر مرتضی.
۵- توصیف پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در سایر کتابهای آسمانی و یا روایاتی که از سایر
انبیا نقل شده است.
مسائل مطرح، در بخش شمایل پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با تعریفی که از آن ارائه گردید را میتوان در سه بخش جای داد؛
۱) آداب و سنن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ارتباط با
خدا؛ همچون
وضو،
غسل،
عبادت،
نماز،
روزه،
قرائت قرآن،
دعا و ذکر،
اعتکاف،
گریستن.
۲) آداب معاشرت با مردم؛ همانند گفتار،
خنده،
شوخی،
معاشرت، استفاده از اشعار و تمثیلها.
۳) آداب و سنن فردی؛ مثل چهره، مهر نبوت، مو، خضاب، سرمه کشیدن، جامه، کفش، نعلین، انگشتری،
شمشیر، زره، عمامه، ازار، راه رفتن، دستار بستن، نشستن، تکیه دادن، خوراک، گفتار ایشان پیش از غذا و پس از آن، قدح، میوه خوردن،
آشامیدن،
نظافت، استعمال عطر و مواد خوشبو،
سفر،
خوابیدن، فراش،
تواضع،
اخلاق، آزرم، اسامی،
نکاح، اولاد، غلامان،
مسکن، مدت عمر، وفات،
میراث، دیدارهایی که در خواب با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صورت گرفته و مسائلی از این قبیل.
در توصیف شمائل و سیمای مبارک رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفته شده که: ایشان مردی بود خوشاندام،
و چهار شانه
و دارای سینهای ستبر و فراخ.
قامتش میانه بالا بود نه کوتاه بود و نه بلند؛
گرچه قامتش چندان بلند نبود؛ ولی از افراد معمولی بلندتر مینمود و چون همراه گروهی میآمد از همگان برازندهتر و برتر به نظر میرسید؛ هیچکس از مردم هر چند بلند قامت، با وی راه نمیرفت، مگر آنکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از او بلندتر و برجستهتر مینمود.
نه لاغراندام بود و نه بسیار فربه، خلقتی همگون و میانه داشت.
بدنش فربه بود و در عین حال، سینه و شکمش در یک سطح بودند.
رنگ آن قسمت از پوست بدن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که در معرض تابش
خورشید و برخورد با باد و
هوا بود، مایل به سرخی بود؛ اما آن قسمت از بدن که در زیر لباس ایشان مستور بود سفید درخشان بود.
عرقش بسیار
و بوی عرق آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پاکیزهتر و خوشبوتر از مشک مینمود
و هیچ مشک و عنبری به خوشبویی بدن او نبود.
موهایش نه مجعد بود و نه کاملاً صاف، بلکه چین و شکن اندکی داشت.
موهایش از حد معمولی بلندتر و از زلف کوتاهتر بود.
بلندای مویش تا نیمه گوشش بود
و هیچگاه موهایش از نرمه گوشش فراتر نرفت.
گاه موها را چهار رشته میکرد و هر گوشش را میان دو رشته قرار میداد و گاه موهایش را روی گوشهایش قرار میداد.
موهای سرش انبوه بود
و با اینکه سن شریفش از شصت سالگی گذشته بود با این حال موهایش کاملا سیاه بود
تا آنجا که اندک موهای سفیدی که بر سر و صورت ایشان روییده شده بود از بیست
تا سی
عدد موی سفید تجاوز نمیکرد. حتّی
انس بن مالک -خادم آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شمار این موها را فقط یازده
یا چهارده تار مو
و به نقلی دیگر هفده یا هیجده موی سپید دانسته است.
موهای سپید آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیشتر در کنار دو شقیقهاش
و به روایتی در چانه و جلو سر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرار داشت.
که همین چند تار موی سفید هم بواسطه استعمال روغن توسط حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و درخشش حاصل از آن دیده نمیشد.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سری بزرگ و متناسب داشت.
با چهرهای گرد
و سفید
سپیدیای آمیخته با اندکی سرخی (گلفام)،
که چون ماه شب چهارده نورانی و درخشان بود.
دانههای عرق بر چهرهاش چون مروارید غلطان بود.
پیشانیای بلند و پهن
و در عین حال اندکی متمایل به جلو داشت
که درخشش و تابندگی آن چون چراغی روشن مردم را به خود جلب میکرد.
ابروان سیاه و باریکش
کشیده بود و کمانی که در عین پیوستگی جدا از هم به نظر میرسید.
میان ابروهایش رگی وجود داشت که به هنگام
عصبانیت برجسته و متورّم میشد.
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای چشمانی سیاه
و درشت بود
و در سپیدی چشمانش کمی سرخی دیده میشد.
مژگانش پر مو بود و بلند و برجسته.
بینی کشیده و باریک و ظریفش
برجسته بود و دارای سوراخهایی تنگ که در وسط آن کمی برجستگی وجود داشت.
محاسن کوتاه و پر پشتش
بسیار زیبا بود
جز چند تار موی سپیدی که در زیر لب پایینی ایشان قرار داشت،
تمامی محاسنش سیاه بود.
گوش حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نه خیلی بزرگ بود و نه بسیار کوچک.
گونههایش هموار و کم گوشت
و دهانش گشاده
و زیبا بود.
جوهره صدایش بلند و آهنگ صدایش از همه مردم زیباتر بود
و در آوازش گرفتگیای بود.
دندانهای زیبای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
سفید و برّاق بود.
میان دندانهای ایشان اندک فاصلهیی بود
که چون سخن میگفت چیزی چون پرتو از میان دندانهای پیشین آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیرون میجست.
چانهای کوتاه، و متناسب داشت.
زیباترین گردن را در بین مردم دارا بود
گردنی بلند و متناسب
که در زیبائی گویی تُنگی نقرهفام بود.
مفاصلش برجسته و استخوانبندیاش درشت،
شانههایش پهن و عضلانی
و پشتش پهن و وسیع بود.
حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بدنی سفید و نورانی داشت
چنان سپید و درخشان که گویی پیکرش سیمین است
از بالای سینه تا نافش رشته مویی ظریف و بسیار باریک رسته بود.
و جز آن در سینه و شکمش مویی نداشت؛
اما دو ذراع، و شانهها، و بالای سینهاش پر مو بود.
از اوصاف و ویژگیهای جسمانی خاصش وجود یک برآمدگی کوچک سرخ رنگ، در پشتشان بود
که سیره نگاران از آن تحت عنوان «مهر نبوت» یاد کردهاند. این مهر که به صورت یک برجستگی گوشتی
[
یا مویی
]
در میان دو شانه آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خودنمایی میکرد هر چند قدری برآمدگی داشت، امّا کوچک بود به گونهای که از روی لباس به صورت یک برجستگی مشهود خود را نشان نمیداد، آنگونه که از
سلمان فارسی و برخی دیگر از
اصحاب روایت شده اندازه این مهر «بهاندازه تخم کبوتر» بود.
دستان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستانی ورزیده و بلند،
با بازوانی ستبر بود.
استخوانهای دست و پاهایش صاف و بدون کجی
و بندهای دستش پهن و کشیده بود.
کف دست و پایش درشت
و کشیده بود
و مانند کف دست عطر فروشان معطر
در لطافت و نرمی هیچ دیبا و حریری لطیفتر و ملایمتر از کف دست او نبود.
انگشتانش کلفت و ضخیم
و در عین حال کشیده و بلند بود.
پاهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در زیبایی، زیباترین پاها توصیف شدهاند.
پاهایی باریک و ظریف
با ساقهای بلند و ورزیده
و پاشنههای ظریف و کم گوشت.
رانهایش خیلی کلفت و ضخیم نبود.
لگن خاصرهاش چون مردان شجاع کمی پهن بود
و کف پاهایش نسبتا درشت و ضخیم
و گودی کف پایش بیشتر از حد متعارف بود
قسمت قوزک پایش به پایین، خیلی پُرگوشت نبود به گونهای که
آب از روی پایش رد میشد.
در میان احادیث و روایاتی که در توصیف سیما و شمائل نورانی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از سوی اصحاب و یاران برجسته حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ارائه گردیده است، برخی از روایات وجود دارند که در توصیف شمائل نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از وضعیت جامعتری نسبت به دیگر روایات برخوردارند.در این جا به چند مورد از این روایات اشاره میشود:
الف: روایت
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در توصیف رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
ب: حدیث
هند بن ابیهاله پسر خوانده
خدیجه (سلاماللهعلیهم) همسر گرامی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که مردی وصّاف و برخوردار از دقّت و شناخت خوبی در بیان اوصاف بود.
ج: حدیث
امّ معبد
الف: مردی از انصار از امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در حالیکه آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
مسجد کوفه حمایل شمشیرش را بر خود پیچیده بود، درباره اوصاف جسمانی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسش نمود ایشان در جواب فرمود:
چهره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سپید بود و رنگ رخسارش گلفام، چشمانش سیاه و درشت، موهایش صاف و نرم. ریش آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انبوه، گونههایش کم گوشت و استخوانی و گردنش چون جام سیمین بود، زلف داشت، از زیر گلو تا زیر نافش رشته مویی باریک چون نی رسته بود و بر سینه و شکمش جز آن موی دیگری وجود نداشت، دست و پایش درشت و استخوانی بود، به هنگام راه رفتن اندکی به جلو متمایل میشد هم چون کسی که از سرازیریها فرود میآید و به هنگام برخاستن چابک و سریع بود، هرگاه به سویی برمیگشت با تمام بدن خود برمیگشت، دانههای عرق بر چهرهاش چون مروارید بود، عرق بدنش خوشبوتر از مشک تازه بود، نه کوتاه قامت بود و نه بلند و نه ناتوان و تنبل، نه پیش از او و نه بعد از او هیچ کس را چون او ندیدهام، درود و سلام خدا بر او باد.
ب:
ابراهیم بن محمد از نوادگان امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) نقل میکرد که هر گاه علی (علیهالسّلام)، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را وصف میکرد، چنین میفرمود: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نه بلند قامت که بیش از معمول بلندتر باشد بود و نه کوته قامت، بلکه معتدل و میانه بود، موهای آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نه کاملا پیچیده و نه کاملا صاف، ولی در عین حال که مختصر تابی داشت صاف بود، صورتش نه استخوانی لاغر و نه فربه و گوشت آلود بود، چهرهاش سپید و مدور و آمیخته با رگههای سرخ (گلفام) بود، چشمانش سیاه و درشت و مژگانش برجسته، شانههایش فراخ و ستبر، و خالی از موی بود، روی سینهاش موی نرمی رسته بود، دو کف دست و پای ایشان ستبر و درشت بود، هنگام که راه میرفت گویی در سرازیری حرکت میکرد و چون به سویی برمیگشت با تمام بدن برمیگشت، میانه دو شانهاش مهر نبوت قرار داشت......هر کس میخواست آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را توصیف کند، میگفت پیش از آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و پس از ایشان کسی هم چون ایشان ندیدهام، درود و سلام خدا بر او باد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بلند و کشیده قامت بود، موهایش نه کاملا مجعد و نه صاف بود، چهرهاش گوشتآلود و پفکرده نبود، هرچند به گردی نزدیکتر بود ولی کاملا گرد نبود. رنگ پوستش سپید آمیخته با سرخی بود، چشمانی سیاه و درشت و پلکهایی پرمژه داشت.
فراخ شانه و دارای استخوانبندی درشت بود، بدنش موهای نرم و اندک داشت، رشتهای موی ظریف از سینه تا نافش رسته بود، کف دستها و پاهایش ستبر و کشیده و ضخیم بود، چون راه میرفت سریع و متمایل به جلو حرکت میکرد، گویی در سراشیبی حرکت میکند، چون به سویی برمیگشت و رو میکرد با تمام بدن برمی گشت. میان شانههایش مهر نبوت قرار داشت که او خاتم پیامبران است. از همگان بخشندهتر و پرحوصلهتر و راستگوتر و نرمخوتر بود. تبارش از همگان والاتر و همو از همگان خوش محضرتر بود. هر کس او را برای نخستین بار میدید از او هیبت میداشت، کسی که او را توصیف میکرد میگفت هرگز پیش از او و پس از او چون او ندیدم.»
از امام
حسن بن علی (علیهالسّلام) نقل میکند که میفرموده است از دایی خود هند بن ابوهالة تمیمی که مردی وصف کننده بود، خواستم صفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را برای من بیان کند و دوست میداشتم چیزهایی را بگوید که به آن دلبستگی داشتم و میان من و آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مشترک بود، و او چنین گفت:
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در نظر مردم سخت بزرگ و بزرگوار بود، چهرهاش چون ماه شب چهاردهم میدرخشید، از کوته قامت بلندتر و از بلند قامت کوتاهتر بود، سرش بزرگ و موهایش نسبتا صاف بود گاه که موهایش زیاد بود فرق میگشود وگرنه آنرا به حال خود میگذاشت، مویش هیچگاه از لاله گوش فروتر نبود، مگر هنگامی که زلف میداشت، چهرهاش گلفام و درخشان و پیشانی آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گشاده و ابروانش نسبتا باریک و کشیده و به یکدیگر پیوسته نبود میان آن رگی وجود داشت که به هنگام خشم برجسته میشد، بینی او نسبتا برجسته و پرتوی بر آن دیده میشد که میپنداشتی بدون برآمدگی است، ریش آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انبوه و دهانش بزرگ و دندانهایش سپید و میان آنها اندکی فاصله بود، موهای سینهاش نرم و گردنش در سپیدی چون گردن مجسمههای مرمرین با درخشش نقرهفام بود، همه اندامهایش معتدل و ورزیده بود، سینه و شکمش در یک سطح قرار داشت شانههایش فراخ و استخوانبندی آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درشت، قسمتهای بدنش که از زیر جامه بیرون بود درخشنده و سپید بود، از زیر گلو تا روی نافش رشته مویی چون خطی رسته بود و روی سینهاش موی دیگری نرسته بود، ولی روی شانهها و ساقهای دستش موی داشت و نیز بالای سینهاش موهایی رسته بود، استخوانهای ساعد ایشان دراز و کشیده و کف دست آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ضخیم و گشاده بود -این صفت کنایه از بخشندگی هم هست- در عین حال دست و پایشان استخوانی و درشت و کف پاها گود و پوست آن صاف و بدون چروک بود، پشت پای آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سمت جلو متمایل میشد گویی در سرازیری حرکت میکرد و به هر سو که برمیگشت با تمام بدن برمیگشت، نگاهش غالبا به سمت پایین بود و به زمین بیشتر مینگریست تا به
آسمان، از اصحاب خود سبقت میگرفت و هر کس را که میدید به
سلام دادن پیشی میگرفت.
«مردی دیدم خوشسیما و با جمال، خوشخلق و نمکین چهره که نه عیبی چون بزرگی شکم داشت و نه کاستیای چون کوچکی سر، خوش چهره و زیباروی بود؛ در چشمانش سیاهی و درشتی، در مژگانش پری و درشتی و در صدایش گرمی و دو رگه بودن زیبایی میافزود؛ سیاه چشم، سیاه مژه، کشیده ابرو و ابروان به هم پیوسته بود؛ در گردنش سفیدی و درخشندگی و در محاسنش پری خودنمایی میکرد؛ هنگام سکوت وقاری بر او بود و هنگام سخن گفتن والایی از او بود و حسن و زیبایی او را در برداشت، شیرین سخن و گزیدهگوی بود نه یاوهگوی و نه کمگوی، گویا که سخن گفتن او دانههای رشته مرواریدی بود که فرو میریخت. زیباترین و خوش سیماترین مردم از فاصله دور بود و شیرینترین و نیکوترین آنان از نزدیک؛ میان قامت بود و نه از بلندی قد کسی او را منفور میداشت و نه از کوتاهی آن مورد تحقیر؛ شاخهای میان دو شاخه بلند و کوتاه و خوش منظرترین این سه شاخه و نیک قامتترین آنها بود و بالاخره، همراهانی او را در میان داشتند که اگر سخنی میگفت به گفته او گوش فرا میدادند و اگر فرمانی میداد نه ترش روی و نه گریزان، بلکه بیدرنگ و شتابان به اجرای آن میشتافتند».